۶. شیطانپرستی متعالی
شیطانپرستی متعالی یک شکل منحصر به فرد از شیطانپرستی است که توسط مردی به نام مت"دِ لُرد" زِین (Matt "The Lord" Zane) به وجود آمد. طبق آنچه در چند صفحهی ابتدایی کتاباش با عنوان شیطانپرستی متعالی عنوان کرده است، وی الاسدی مصرف میکرد و میتوانست شیطان را ببیند که از بهشت طرد شده است، و بعد از آن تصویر دیگری میدید از مردی که پیش از تولدش با شیطان همپیمان شد. طبق این پیمان، آن مرد باید از جهنم اجتناب میکرد، ولی در سراسر زندگیاش هرگز ندانست چگونه باید چنین معاملهای را انجام دهد. در عوض، وی دیگران را به جهنم راهنمایی کرد در حالیکه متاثر از این توهم فکر میکرد واقعا کار خداوند را انجام میدهد. زِین میگوید:
شیطان میخواست آن مرد هر آنچه را جهان به وی میدهد تجربه کند و به جای پذیرش اعتقادات خداوند، اعتقادات خودش را خلق کند. سفر مرد با تجربیات بسیاری همراه بود، که این تجربیات به دیگران الهام میبخشد که در مسیر مخالف ارادهی خداوند قدم بردارند و از خداوند جدا شوند. این جدایی همان جهنمی است که آدمها به سویاش میروند. این داستان هشداری راجع به لعنت ابدی نیست بلکه به تکامل روحانی اشاره میکند.
شیطانپرستی متعالی دقیقا شکلی از تکامل روحانی با هدف نهایی بیعت دوبارهی فرد با چیزی است که نمود شیطانی نام دارد. نمود شیطانی بخش پنهان شدهای از نفس است که از آگاهی جدا افتاده است. نمود شیطانی ما را از طریق کمک به پرورش آگاهیمان تحت تاثیر قرار میدهد. راههای بسیاری برای رسیدن به نمود شیطانی هر فرد وجود دارد، و برای قدم نهادن در راهی که مقابل هر فرد گسترده شده است اجباری وجود ندارد.
۷. شیطانپرستی ضدکیهانی
شیطانپرستی ضدکیهانی یا عرفانگرایی آشفته، معتقدند که نظم کیهانی که توسط خداوند آفریده شده است چیزی نیست جز یک دروغ بزرگ، و ماورای این توهم یک آشفتگی بیپایان و بینظم است. یکی از متخصصان این شکل از شیطانپرستی یک مولف و پژوهشگر علوم غیبی است که برای خود نام وِکسیِر۲۱۸ را برگزیده است. وکسیر در یک مصاحبه بیان میکند به خدای قادرِ مطلقی اعتقاد دارد به نام دِمیِرج (جهانآفرین) که در مذهب نورس (گروهی بودند که بین قرون ۸ تا ۱۱ میلادی به زبان نروژی باستان حرف میزدند.[سایت ویکیپدیا ].م) به عنوان اُدین (خدای خدایان.م) تفسیر شده و همان خدای مسیحیت است. او محدودیتهایی - زمان، مکان و بدن- را آفرید تا روح آزادمان را به بند بکشد.
و در این هنگام شخصیتهایی نظیر لاکی (یکی از ایزدان اساطیر اسکاندیناوی. بسیاری معتقدند این نام از نام قدیمی نورس، لوکا گرفته شده به معنای بسته شده. این میتواند وجه تسمیهای برای سرنوشتاش باشد. [سایت ویکیپدیا].م) و شیطان پا به عرصه نهادند. آنها علیه قانون ظالمانهی دِمیِرج ظغیان کردند و تصمیم گرفتند قدرتاش را از بین ببرند. از میان دیگر خدایان ضدکیهانی میتوان به تیامت (مادر نخستین خدای بابل.م)، بال (خدای باروری.م)، آسمودیوس و لیلیث( در تلمود نخستین همسر آدم معرفی شده است.م) اشاره کرد.
این شکل از شیطانپرستی مانند بیشترِ گونههای غیر-لاوی، بسیار گمنام است و متاسفانه اطلاعات چندانی از آن در دسترس نیست. مشهورترین اعضای آن جان نودوِید، عضو یک گروه موسیقی بلک متال (از زیرشاخههای نهایی موسیقی هوی متال با ضربآهنگ بالا و سریع، اشعار بیمار گونه، کلام هارش، همراه با جیغهای گوشخراش [سایت ویکیپدیا ].م) به نام دیسِکشن (کالبدشکافی.م) است. او یکی از اعضای فرقه معبد نور سیاه بود. نام پیشین آن گروه انسانگریزان لوسیفری بود؛ سازمانی با هدف از بین بردن نظام دِمیِرج و بازگرداندن جهان به وضعیت اصلیاش، یعنی آشفتگی. در این معبد از نیایشهای بسیاری برای عبادت بتها و موجودات مختلف به ویژه لیلیث استفاده میشد.
۸. دوخداگرایی مسیحی
طبق گفتهی یک شیطانپرست چندخداگرا به نام دایان وِرا، دوخداگراییِ مسیحی بخش کوچکی از شیطانپرستیِ خداگرایانه است. این شکل از شیطانپرستی الهیات مسیحی را میپذیرد و اعتقاد به یک جنگ همیشگی میان خداوند و شیطان دارد. تفاوت عمده در این جا است که این قبیل شیطانپرستان در این نبرد شیطان را حمایت میکنند. آنها اعتقاد دارند خداوند و شیطان قدرتمندترین موجودات جهان هستند و شیطان قدرت کافی برای غلبه بر خداوند را دارد و در نهایت فاتح این جنگ خواهد شد.
وِرا ادعا میکند ایدهی دوخداگرایی و جنگ خدایان از اعتقادات زرتشتی ریشه میگیرد که در آن جنگ دائمی میان اهورامزدا، خدای نور، و اهریمن، خدای تاریکی وجود دارد. برخی از این شیطانپرستان نه تنها ابلیس را " بد" نمیدانند بلکه وی را به علت آنکه به انسانها دانش و آزادی میدهد " خوب" میدانند، در حالیکه اعتقاد دارند خداوند میخواهد انسانها را به بند بکشد. بنابراین، دوخداگرایی مسیحی شکل معکوسی از مسیحیت است. شیطان یک قهرمان است، زیرا انسان را از شرارت و ظلم خدا آزاد میکند.
۹. لوسیفرگرایی
لوسیفریها بیشتر به همان شیطانپرستان پیرو لاوی شبیهاند. بیشتر آنها غیرمذهبی هستند و لوسیفر را به عنوان یک نماد پذیرفتهاند. ۱۱ نشان قدرت لوسیفریها که توسط کلیسای بزرگ لوسیفر ایجاد شده است، نشان میدهند چگونه لوسیفر نمایندهی ارزشهایی نظیر خودمختاری و آزادی از "بردگی ذهنی" است. بر این اساس، لوسیفرگرایی بیشتر شبیه یک فلسفه است تا یک مذهب واقعی. کلیسای لوسیفری نوین هدف اصلی لوسیفرگرایی را کمک به آدمها برای "پذیرش مسئولیت زندگی (آنها) و عمل کردن به صورت یک نماد اخلاق فردی، با استفادهی کامل از نیروی بالقوهی نبوغ (آنها) و در نتیجه استفادهی بهینه از فرصتها (آنها)" اعلام میکند.
لوسیفریها لوسیفر را یک موجود کاملا متفاوت با شیطان میدانند. کلیسای بزرگ لوسیفر اعتقاد دارد واژهی "لوسیفر" (به معنی "حامل روشنایی" یا "ستارهی صبح") پیش از مسیحیت وجود داشته است و تغییر در ترجمهها و تفسیرهای آن در طول تاریخ باعث شده تا لوسیفر و شیطان در مقام موجودی یکسان تلقی شوند.
شاید بزرگترین تفاوت میان شیطانپرستان لوسیفری و پیروان لاوی آن است که لوسیفر(حامل روشنایی) نماد آگاهی است، در حالیکه شیطان(ضدیت) نمایندهی نفس اماره و عصیانگری است. کلیسای بزرگ لوسیفر داستان آدم و حوا را به داستان یونان باستان در مورد پرومته(زئوس در عصر آفرینش انسانها، پرومته را برگزید تا همه چیز را به انسان بدهد جز آتش. پرومته دور از چشم زئوس آتش را به انسان داد. وقتی خبر به زئوس رسید او را بر سر قله قاف (درقفقاز) برد و بست و به سزای اعمال خود رساند.[سایت ویکیپدیا ].م) تشبیه کرده است. این داستان به داستان انجیلی وسوسهی آدم و حوا توسط مار در مورد خوردن میوهی درخت ممنوعه بیشباهت نیست.
هدف نهایی لوسیفرگرایی کمک به هر فرد است تا بتواند شعلهی سیاهِ (آتش درونمان. آتشی که شامل عقل، تصور و هوای نفس است.[سایت کلیسای بزرگ لوسیفر].م) دروناش را شعلهور کند و به خودآگاهی برسد. لوسیفرگراها همه چیز را به پرسش فرا میخوانند، بر جهل درونیشان غلبه میکنند، و خواستههای نفسانیشان را با عقلشان به تعادل میرسانند.
۱۰. فرقه معبد شیطان
فرقه معبد شیطان سازمانی است که عقاید حاکم در آن شاید با نظر بیشتر آدمها در مورد شیطانپرستی متفاوت باشد. با این همه، اهدافشان " ترغیب نیکخواهی و همدلی" و "پذیرش ادراک و عدالت عملی" است. همچون تفسیر آنتوان لاوی از شیطانپرستی، فرقه معبد شیطان نیز اعتقاد حقیقی به شیطان یا عبادت آن ندارند. آنها شیطان را به عنوان یک نماد میبینند - موجودی سرکش در مقابل استبداد و قدرت.
فرقه معبد شیطان صرفنظر از عدم اعتقاد به هر مذهب دیگری، خود را به عنوان یک مذهب تلقی میکند و معتقد است مذاهب دیگر به جای ادعاهای خرافی و ماوراءالطبیعی باید بر اساس علم و تفکر انتقادی رفتار کنند. شیطانپرستی همهی چیزهایی را که یک مذهب باید ارائه کند به آنها ارائه میکند - چیزهایی از قبیل حس هویت، اعمال نمادین، و جامعهای با اعتقادات یکسان.
فرقه معبد شیطان به این علت شهرت بدی پیدا کرد که در سخنرانیهای آزاد پا را از حدود خود فراتر نهاد و از مسیحیت بنیادگرا شدیدا انتقاد کرد. این گروه بیشتر به خاطر ساخت مجسمهی بَفِمِت( بت یا الههای در زمان قرون وسطای لاتین. م) در شهر دیترویت مشهور است، شهری که مسئولاناش با ساخت مجسمهی ده فرمان موافقت کرده بود. پیروان فرقه معبد شیطان معتقداند اگر مسیحیان مجاز به ابراز عمومی مذهبشان باشند، پس آنها نیز این اجازه را خواهند داشت.
بعد از حکم هابیلابی(یک قاضی فدرال بهطور موقت فروشگاههای هابیلابی را از الزامات و شرایط قانون بهداشت و درمان سال ۲۰۱۰ که کارگران را برای کنترل موالید، تحت پوشش بیمه قرار میدهد، معاف کرد. زیرا ادعا کرده است این قانون باورهای مذهبی آن را نقض میکند.[سایت موسسه مطالعات امریکا]. م) که سازمانهای مذهبی را از فراهم کردن الزامات کنترل جمعیت معاف کرد، فرقه معبد شیطان تصمیم گرفت برای به چالش کشیدن قوانین ایالات متحده از موقعیتاش به عنوان یک مذهب استفاده کند. به ادعای آنها قوانین "رضایت آگاهانه" که پزشکان را مجبور میکند پیش از انجام سقط جنین اطلاعات مورد تایید دولت را به زن گوشزد کنند، با عقاید مذهبیشان در تضاد است زیرا از جانب اعضای این گروه برخی از این اطلاعات غیرعلمی تلقی میشوند.
فرقه معبد شیطان در ۲۰۱۳ مراسم "پینک مَس" (مراسم عشاء ربانی صورتی- مراسمی که در آن روح یک شخص مردهی غیرهمجنسگرا را تبدیل به یک همجنسگرا میکنند) را بر سر مزار مادر فِرِد فِلپس (کشیشی که به شدت با همجنسگرایی مخالفت میکند) برگزار کرد. فِلپس رییس کلیسای وستبرو باپتیست (کلیسایی دارای عقاید خاصی از جمله نفرت از همجنسگرایی، نفرت از یهودیان، نفرت از مسلمانان، نفرت از هندوها و نفرت از سربازان امریکایی (حتی کشتهشدگان) است[سایت ویکیپدیا]. م) است؛ این گروه مسیحی افراطی به خاطر عقاید ضدهمجنسگراییشان منفور هستند. در آن مراسم عشاء ربانی صورتی یا همان پینک مس زوجهای همجنسگرا سر مزار مادر فِلپس همدیگر را بوسیدند تا روحاش در آن دنیا همجنسگرا شود.