فرقههای شیطانی متعددی هستند که کارهای وحشتناکی انجام میدهند، ولی مانند هر مذهب دیگری، شیطانپرستی به شاخهها و دستههای متعددی تقسیم میشوند.
مشهورترین شکل شیطانپرستی کلیسای شیطان آنتوان لاوی در سانفرانسیسکو است. آنها معتقدان واقعی نیستند، و شیطان برای آنها فقط نماد "ضدیت" با ارزشهای سنتی مسیحی است؛ ارزشهایی از قبیل هوی و هوس در مقابل پرهیزگاری یا انتقام در مقابل برگرداندنِ صورت برای پذیرشِ سیلی دوم.
هر چند، اشکال متعدد دیگری از شیطانپرستی وجود دارند که به اندازهی کلیسای شیطان مشهور نشدهاند. برخی از آنها مانند پیروان لاوی منکر خدا هستند، در حالیکه برخی دیگر ابلیس را به عنوان یک موجود واقعی میپندارند. برخی از آنها تا اندازهای از توجهات عمومی برخوردار شدند، ولی برخی دیگر کاملا گمنام ماندند. صرفنظر از اینها، پیروان صراط چپبرای بیان تفسیر خود از شیطانپرستی تدبیرهای بسیاری اندیشیدهاند. در ادامه به برخی از آنها اشاره میکنیم.
۱. فرقهی کاتولو
کاتولو، فرقهی کوچک عجیبی است که نوشتههای نویسندهای به نام اچ.پی. لاوکرفت را با شیطانپرستی، جادوی سیاه و صراط چپ در هم آمیختهاند. وِنجِر سِیتانیس، موسس این فرقه، اذعان میکند اغلب آدمها نوشتههای لاورکرفت را حقیقی نمیپندارند. وی در این مورد اینگونه پاسخ میدهد: "حقیقتی وجود ندارد. آنچه ذهن انسان حقیقی میپندارد، اصلا وجود ندارد". سِیتانیس ادعا میکند هر فرد درونِ الگویی به نام حقیقت پذیرفته شدهی عمومی محبوس است، و وی قادر است حقیقت دروناش را طبق ارادهاش به هر شکلی درآورد.
سِیتانیس مینویسد: "خیلی وقت پیش، تصمیم گرفتم به کاتولو، شیطان، نایِرلاثوتِپ، یوگ سُثُث(هر دو شخصیتهای داستانهای لاورکرفت هستند.م)، و تسالال اعتقاد آورم. اعتقاد من به این موجودات پلیدِ ژلاتینی، بالدار، کفرآمیز و به شکل تهوعآوری مجعد قدرت میدهد."
فرقهی کاتولو مدعی هستند کهنهایزدان (اصطلاحی برای بت یا هر موجود فراطبیعی باستانی. و همینطور، یک اصطلاح مبهم که در داستان کاتولو به بیگانگان ظاهرا زندهای اشاره دارد که نقش زیادی در رمان کوههای دیوانگی( ۱۹۳۶) اثر لاورکرفت دارند. [سایت ویکیپدیا] واژهی کهنهایزدان به عنوان معادل Old Ones انتخاب شده است. م) بینهایت سال پیش در زمین زندگی میکردند و دانش تاریکی، ممنوعه و محرمانهشان را به انسانها منتقل کردند. خدایان ضعیفتر به زنجیره کشیده شدند و بر آنها تازیانه زده شد، و جهان با خون آنها خلق شد. برخی از خدایان ضعیفتری که زنده ماندند، تصمیم گرفتند خود را از زنجیر برهانند و کهنهایزدان را از زمین بیرون کنند.
فرقهی کاتولو کهنهایزدان را مانند دیدگاهی که شیطانپرستان نسبت به لوسیفر دارند، موجوداتی میبینند که میخواهند به انسان دانش بیاموزند و آنها را از بردگی رهایی دهند. فرقهی کاتولو معتقد است اکثریت موجودات بشری زندگیشان را در زندانحقیقت پذیرفته شدهی عمومی سپری میکنند و درد و رنجشان به خدایان ضعیفتر انرژی میدهد. تنها راه رهایی از این زندان، بیداری و دستیابی به آگاهی حقیقی است. حقیقت والاتری که اعضای فرقهی کاتولو به آن اشاره میکنند نامهای دیگری نیز دارد، از قبیل شعلهی سیاه، نشان شیطان، موهبت شیطان، یا ندای کاتولو.
همهی خدایان شرور - کاتولو، شیطان، لاکی و غیره - را میتوان صرفا در امتداد "جوهرهی سیاه بدون شکلی" تلقی کرد که تحت حقیقت پذیرفته شدهی عمومی قرار دارند. این خدایان را میتوان واقعی یا نمادین دانست؛ و اهمیتی هم ندارد افراد مختلف چه تفسیری از آنها داشته باشند. همهی آنها نمایندهی مفهومِ خودتوانمندسازی هستند؛ مفهومی که به عنوان عالیترین قانون این فرقه شناخته میشود.
نویسندهی این مطلب، پاتریک دبلیو. دون فارغالتحصیل رشتهی روانشناسی و کسبوکار از دانشگاه چامینِید هونولولو است. وی درحالحاضر به عنوان یک بازاریاب تماموقت و نویسندهی آزاد نیمهوقت فعالیت میکند.
۲. شیطانپرستی چندایزدی
شیطانپرستی چندایزدی دقیقا شبیه اعتقاد به وجود چندین خدا در مقابل اعتقاد به وجود یک خدا است. مشهورترین سازمان شیطانپرستی چندایزدی کلیسای عزازیل در شهر نیویورک است که درهایش به روی همهی شیطانپرستان، پژوهشگران علوم غیبی و پیروان صراط چپ باز است. آنها بتهای متفاوت و متعددی را گرامی میدارند.
کلیسای عزازیل به آنچه آن را " خدایانِ برخاسته از غربِ جدید" مینامد، تمرکز دارد . شیطان/عزازیل(یک شخصیت در اساطیر عبری است که نخستین بار در عهد عتیق ظاهر شد. در قرآن نامی از عزازیل برده نشده است. با وجود این، در برخی متون اسلامی نام عزازیل به عنوان نام اصلی ابلیس آورده شده است.[سایت ویکیپدیا]. م)، لیلیث، پرومته، ایشتار(نام یکی از الهههای آشوری است. در اسطورهها او را ایزدبانوی نشاط عشق میدانند. [سایت ویکیپدیا]. م)، پان و لوسیفرِ سوفیا. (سوفیا یک الههی اسرارآمیز بود که تشابهات زیادی با داستان لوسیفر و همینطور با داستان آدم و حوا داشت). همهی این خدایان از جانب ادیان ابراهیمی بدجنس و شرور تلقی شدهاند، با وجود این، آنها از یک سو، نمایندهی ارزشها و اصولی هستند که کلیسای عزازیل قویاً بر آنها استوار است و از سویی دیگر، نمایندهی گرایشهای اجتماعی هستند که از جانب جناحِ راست مذهبی تقبیح شدهاند. برای مثال، پرومته نمایندهی دانش و ادراک، و ایشتار نمایندهی طبیعت و تمایلات جنسی است. از همه مهمتر شیطان است که از طریق به چالش کشیدن و طرف سوال قرار دادن اصول عقاید، آدمها را به تفکر ترغیب میکند.
کلیسای عزازیل خدایان را به شیوهی سنتی عبادت نمیکند. بلکه، آنها خدایانشان را محترم و گرامی میدارند و اغلب به سمت یک یا چند خدا کشیده میشوند. آنها منکر وجود خدا هستند، و معتقدند قلمروی خدایان به طور کامل برای هیچ انسانی قابل شناسایی نیست، و بنابراین پیرو فلسفهای هستند که آن را اکنونگرایی مینامند. کلیسای عزازیل به شدت اعتقاد دارد خدایان، خود را در امور انسانی ظاهر میکنند، اموری همچون جامعه، اقتصاد و گرایشهای مذهبی.
۳. قرمزهای شیطانی
قرمزهای شیطانی به مفهوم سنتی به شیطان اعتقادی ندارند، بلکه آن را یک نیروی سیاه میدانند که از ازل وجود داشته است. تانی جاتسَنگ یکی از برجستهترین شخصیتهای قرمزهای شیطانی معتقد است که ریشهی واژهی شیطان(یا همان سِیتان در زبان انگلیسی.م) به ترکیبی از دو واژهی پیش از سانسکریت برمیگردد: ست، واژهای به معنی "تاریکی بیکران" و تان، که نشان میدهد چگونه این نیرو امتداد یافت و به همه چیز نفوذ کرد. به عبارت دیگر ست یعنی "وجود"، و تان یعنی " تبدیل شدن به". البته صحت یا نادرستی این ریشهیابی از واژهی "شیطان" را نمیتوان تایید کرد.
قانونِ تان چگونگی سرایتِ ست درون هر موجودی را توصیف میکند. هر مخلوقی به سرچشمههای وجودی خود متصل است، و این اتصالات شبکهی پیچیدهای را ایجاد میکنند که این شبکه به پیدایش زندگی باز میشود. هر مخلوقی از ماهیت خویش پیروی میکند و به صورت طبیعی با جریان چاکرای خویش در آرامش به سر میبرد. ۹ اصلِ موضوعهی شیطانی بر اساس این عقاید شرح داده میشوند؛ به این گونه که هر موجودی متاثر از نیروی درونیاش دائما در حال تغییر است و بر اساس محیط اطرافاش به تکامل میرسد.
کسانی که مقابل ماهیتشان میایستند، کیپلاث( کسانی که با گرایشهای خویش در تضاد هستند. م) نامیده میشوند. طبق آموزههای قرمزهای شیطانی، کسی که به شخص یا مخلوق دیگر بیحرمتی میکند یا مقابل خویش میایستد عمل شرورانهای مرتکب شده است:
بیحرمتی به وجودِ هر مخلوق، سرپیچی از تمامیِ اصول زندگی تلقی میشود.[...] بیحرمتی به معنیِ ارج نگذاشتن به مخلوقات دیگر است؛ یا اینکه یک انسان به آنچه انسانی از نوع دیگر بر اساس موجودیت یافته است، احترام نگذارد. این بیحرمتیشرورانه است، و مثل جنگیدن علیه تاریکی بزرگ و بنابراین جنگیدن علیه خویشتن است. روح سیاه در انسانِ دیگر همان روح سیاهی است که در شخص متخاصم وجود دارد. و آن روح سیاه میتواند از خروج از پوستهاش سر باز زند.
۴. سِتیها (شیطانگراها.م)
فرقه معبد سِت توسط مایکل آکویینو تاسیس شد. آکویینو مرد دستِ راستِ لاوی بود که پس از فروش دفاتر روحانیت توسط وی، کلیسای شیطان را ترک کرد. این ایده که لاوی بتواند از کلیسای شیطان کسب درآمد کند باعث شد اعضای زیادی از جمله راهبهی اعظم لیلیث سینکلار، که نهایتا با آکویینو ازدواج کرد، از حضور در کلیسا انصراف دهند. آکویینو و دیگر جداشدگان، فرقه معبد ست را بنا نمودند که از جهات فلسفی با کلیسای شیطان تفاوتهای زیادی داشت.
شیطانپرستان پیرو لاوی به هیچ گونه بت یا خدا اعتقاد ندارند، در حالیکه شیطانگراها به یک موجودیت فوقبشری به نام ست (پادشاه حقیقی تاریکی و نام خداوند مرگ و عالم اموات در مصر باستان است [سایت ویکیپدیا ].م) "اعتقاد" دارند. ست در مصر باستان خدای خشونت و بینظمی بود که عاقبت با نام خدای تاریکی به دشمنی با خدایان دیگر مصر پرداخت. به عبارت دیگر، ست "شیطانپرست اصلی است: ' خدایی' علیه همهی خدایان دروغین و ذهنی انسان".
شیطانپرستان پیرو لاوی اعتقاد دارند هر یک از اعضا خدای خودشان، و در پی صعود به سوی الوهیت هستند. هدف شیطانگراها رسیدن به خپره (از اسطورههای مصر باستان هم به معنی سرگینچرخانان- نوعی سوسک- و هم به معنای قائم به ذات است. او در نزد شهروندان هلیوپولیس، نمودار طلوع خورشید بود و مانند سوسک، از جوهر خویش سر بر میآورد و زادهی خویشتن است. خپره ایزد دگرگونیهای حیات بود و همیشه از نو زاده میشد [سایت ویکیپدیا ].م) است؛ واژهای مصری که تقریبا به این معنی است که " من به وجود آمدهام". شیطانگراها بر این باور هستند که هر فردی هرزگاهی به دنبال یک تجربهی الهی میرود و همینطور اینکه از طریق توسعهی نفسانی، جادو و روشهای دیگر میتوان تجربیات الهی بیشتری خلق کرد تا اینکه عاقبت به سطحی از الوهیت رسید. این مقصود نهایی انسان است.
۵. دیوپرستی
دیوپرستی به صورت تحتالفظی یعنی "عبادت دیوان"، اگرچه دیوپرستان جدید واقعا دیگر دیوان را عبادت نمیکنند. در عوض، آنها با دیوان "کار میکنند" ؛ به این صورت که هر دیو به صورت یک نیروی یا انرژی است که در آیینها یا جادوها به کمک فراخوانده میشود. دیوپرستان سنتی واقعا دیوان را عبادت میکردند؛ دیوانی که به ویژگیهایشان تجسم انسانی میدادند.
توجه به این نکته ضروری است که لزوما همهی دیوپرستان شیطانپرست نیستند، گرچه همهی آنها به صورت بالقوه این ویژگی را دارند. هر دیوپرستی بتِ حامیاش را برمیگزیند، و مطمئنا در میان گزینههای مختلف، میتوانند شیطان، نمایندهی عنصر آتش را نیز انتخاب کنند. هر چند، آنها میتوانند از میان مذاهب مختلف دیوان بسیاری را نیز در فهرست گزینششان قرار دهند.
دیوپرستان سه تفسیر متفاوت و محتمل از دیوان دارند. تفسیر اول شبیه دیدگاه مسیحیان است - گناهکاران شرور و وسوسهگر. تفسیر دوم مربوط به دیوپرستان سنتی است - دیوان تجسم نیروهای انرژی هستند. تفسیر سوم این است که "به سبب معنی واژهی دیو که همان قدرت خدایی است، دیوان شایستهی خدایی هستند" (لازم به ذکر است دیو یکی از واژههای کهن است و قدمت آن به دوران آریاییان میرسد. دیوان گروهی از پروردگاران آریایی بودهاند. پس از جدایی ایرانیان از هندوان و ظهور زرتشت پروردگاران مشترک قدیم یعنی دیوها که مورد پرستش هندوان بودند، نزد ایرانیان گمراهکنندگان و شیاطین خوانده شدند. در زبان هند باستان دِوَ یا دَئوه به معنی فروغ و روشنائی و نام خداست.[سایت ویکیپدیا] در این متن، دیو به عنوان معادل برای واژهی demon انتخاب شده است. م). صرفنظر از اینها، دیوپرستان اعتقاد دارند اعمالشان به تباهی یا جزای الهی نمیانجامد، زیرا این اعمال "صرفا در تداوم اسطورههایی است که نسل به نسل از مذاهبی به جای ماندهاند که مدتها از زمانشان گذشته است."